پری دریایی You Are Always In My Heart |
|||
سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:49 :: نويسنده : پری
آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند آن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند… …و عاشق هم شدند. کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد، و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم..
بچه قورباغه گفت: من عاشق سرتا پای تو هستم کرم گفت: من هم عاشق سرتا پای تو هستم. قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی.. بچه قورباغه گفت : قول می دهم. ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد. درست مثل هوا که تغییر می کند. دفعه ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود. کرم گفت: تو زیر قولت زدی بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش دست خودم نبود…من این پا ها را نمی خواهم… …من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم. کرم گفت: من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم. قول بده که دیگر تغییر نمیکنی. بچه قورباغه گفت قول می دهم. ولی مثل عوض شدن فصل ها، دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه هم تغییر کرده بود. دو تا دست درآورده بود. کرم گریه کرد : این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی. بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش. دست خودم نبود. من این دست ها را نمی خواهم… من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم. کرم گفت: و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را… این دفعه ی آخر است که می بخشمت. ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد. درست مثل دنیا که تغییر می کند. دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند، او دم نداشت. کرم گفت: تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی. بچه قورباغه گفت: ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی. آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی. خداحافظ. کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد. یک شب گرم و مهتابی، کرم از خواب بیدار شد.. آسمان عوض شده بود، درخت ها عوض شده بودند همه چیز عوض شده بود… اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود.با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود، اما او تصمیم گرفت ببخشدش. بال هایش را خشک کرد. بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند. آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود. پروانه گفت: بخشید شما مرواریدٍ… ولی قبل ازینکه بتواند بگوید : …سیاه و درخشانم را ندیدید؟ قورباغه جهید بالا و او را بلعید ، و درسته قورتش داد. و حالا قورباغه آنجا منتظر است… …با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند…. …نمی داند که کجا رفته. جی آنه ویلیس نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|